نیلوفر نیک‌بنیاد: احتمالاً در روزهای گذشته، حداقل یکی دوبار اسم «زهرا شاهی» به گوشتان خورده؛ چون همین چند روز قبل، رونمایی کتاب جدیدش «رئیس باغ مادام خل‌چه» بود که کلی طنزدوستان را خوشحال کرد. چرا؟ چون معمولاً کتاب‌هایی که خانم شاهی برای کودکان و نوجوانان می‌نویسد، طنز است و آن‌ها را حسابی می‌خنداند.

گزَغ‌ها و گربولک‌ها در فكرهای خنده‌دار خانم نویسنده!

او تا حالا چندین کتاب نوشته، مثل «باغ‌وحش روی ریل»، «کارآگاه‌بازی‌های یک سوسک کم‌حافظه»، مجموعه‌ی چهار جلدی «دستورالعمل گیج‌بازی» و...

به مناسبت چاپ کتاب‌های طنزشان، به سراغ او رفتیم که بپرسیم چه‌طور این‌همه ایده‌ی خنده‌دار برای نوشتن به ذهنش می‌رسد.

* * *

  • شنیده‌ایم رئیس باغ مادام خل‌چه به بازار آمده. می‌شود برایمان بگویید قضیه از چه قرار است؟

باغ مادام خل‌چه با نشر زرافه و کلی گربه به بازار آمده. قضیه از این قرار است که مادام خل‌چه و رئیس باغش که یک گربه است، به اضافه‌ی یک پسره که اسمش همین است، یعنی «پسره»، کلی ماجرای خنده‌دار برای بچه‌ها درست کرده‌اند؛ پسره با آزمایش‌های عجیب و غریبش، مادام خل‌چه با باغ پر از گربه‌اش و یک گربه‌ی بدبخت و دم‌بریده که مثلاً رئیس است.

تا این‌جا استقبال از این کتاب خوب بوده و امیدوارم خواننده‌هایی که بعد از این هم کتاب را می‌خوانند دوستش داشته باشند.

  • می‌گویند شما خیلی خلاق هستید. خلاقیتتان را از کجا می‌آورید؟

لابد فکر می‌کنید صبح‌ها نان و پنیر و خلاقیت می‌خورم! اما اصلاً این‌طور نیست. شاید هم بهتر باشد جواب این سؤال را پسره بدهد. چون او خیلی از من خلاق‌تر است. مثلاً به این فکر می‌کند که گربه را با وزغ ترکیب کند و موجود عجیبی به اسم «گزغ» بسازد. یا یک ترکیب جدیدی از گربه و مارمولک به دنیای جانوران به اسم گربولک اضافه کند. اما اگر بخواهم در مورد خودم بگویم، باید به دنیای بچگی‌ام برگردیم. به بچگی خودم و بچه‌های دیگر که نگاه می‌کنم می‌بینم پر از خلاقیت‌اند. دنیای کودکی و نوجوانی پر از خلاقیت، فکرها و حرف‌های نو است که می‌تواند کلی ایده برای نوشتن به آدم بدهد.

  • چه شد که تصمیم گرفتید بیش‌تر کتاب‌هایتان را طنز بنویسید؟

راستش من هیچ‌وقت به‌طور رسمی تصمیم نگرفتم طنز بنویسم! من همان‌طوری که فکر می‌کنم می‌نویسم، اما معمولاٌ بقیه به فکرهای من می‌خندند! کم‌کم وقتی این خنده‌ها تکرار شد متوجه شدم که انگار حرف‌های من برای بقیه بامزه است و به این مدلی که من می‌نویسم، طنز می‌گویند.

  • در زمان نوجوانی کتاب طنزی خوانده‌اید که یادتان مانده باشد؟

بارها و بارها کتاب‌های تن‌تن را می‌خواندم و هربار از طنزی که در ماجراهایش بود لذت می‌بردم و تعجب می‌کردم که نویسنده‌ی تَن‌تَن چه‌طور توانسته این‌همه داستان باحال و متنوع و ماجراجویانه بنویسد که طنز هم باشد. توی دلم می‌گفتم: «خوش به حالش!»

  • نوجوان‌هایی که می‌خواهند نویسنده شوند، به‌خصوص طنزنویس، باید چه کار کنند؟

پیشنهادم به نوجوان‌ها این است که خوب به اطرافشان، به شخصیت و روابط آدم‌ها، به گفت‌وگوها و اتفاقات کوچکی که دور و برشان می‌افتد، دقت کنند. اتفاقات معمولی و روزمره‌ی ما پر از طنز است. فقط کافی است زاویه‌مان را با آن‌ها طوری تنظیم کنیم که قسمت طنزشان به چشممان بیاید.

------------------------------------------------------

  • بخشی از کتابِ

باغ‌وحش روی ریل (صفحه‌ی۵تا۸)

این‌که می‌گویند در سفر باید شناخت، خیلی درست است. من حتی همسترم را هم در سفر شناختم. هرچند اصلاً قرار نبود با ما به این سفر بیاید. اما آمدنش باعث شد شخصیتش برایم رو شود و اخلاقش بیش‌تر دستم بیاید. غیر از همستر، بابام را هم در همین سفر شناختم. آن هم بعد از ۱۴سال آزگار!

قرار بود ۱۰ روز از عید را با قطار برویم جنوب پیش عمه‌ام. ۱۰ روز برای دوربودن از همستر شخصی انسان، خیلی زیاد است. مثل این است که آدم ۱۰ روز از مسواکش دور باشد. آیا این درست است؟

این درست نیست و چون درست نیست، من به توصیه‌های ایمنی مامانم گوش نکردم. مامانم به من و بابا و برادر و خواهرم اولتیماتوم داد که اسباب‌بازی‌هایمان را به هم‌سایه‌ها بسپاریم. منظورش از اسباب‌بازی همستر من، کاسکوی بابا، گربه‌ی برادرم و جعبه‌ی کرم‌های ابریشم خواهر پنج‌ساله‌ام بود؛ توهینی نابخشودنی!

گربه و کرم ابریشم را نمی‌دانم، اما همستر یک موجود زنده و یک شخصیت اجتماعی قابل احترام است. او یک دوست و همراه همیشگی است که می‌تواند مقدار قابل قبولی از برگه‌های امتحانی را که معلم در دادن نمره‌ی خوب به آن‌ها خساست به خرج داده، با دندان‌هایش تیکه‌پاره کند و دل صاحبش را خنک. تازه اگر هیچ‌کدام از این هنرها را نداشت باز هم به کاسکوی بی‌اخلاق بابام شرف داشت؛ چون همیشه خفه است و مثل پرنده‌ی بعضی‌ها حرف زشت از دهنش درنمی‌رود.

من نمی‌دانم بابام از چه‌چیز این کاسکو خوشش آمد که آن همه پول بالایش داد و از رفیقش خریدش. کاسکو که اسمش را گذاشته‌ایم طلبکار (اسم قبلی‌اش بزرگمهر بود) پیش رفیق بابام تربیت شده. من و برادرم گاهی در مورد این‌که بابام چه رفیق بی‌تربیتی برای خودش انتخاب کرده درددل می‌کنیم.

در عوض همستر یک حیوان مظلوم و بی سر و صداست که جای کسی را تنگ نمی‌کند و هیچ توقعی از اطرافیانش ندارد. همین‌که بگذاری‌اش توی گوی تا برای خودش گردش کند و غذای مختصری هم به او بدهی برایش کافی است. به خاطر تمام این دلایل محکمه پسند من تصمیم گرفتم همسترم را با خودم به قطار بیاورم!

نویسنده: زهرا شاهی

تصویرگر: مسعود کشمیری

ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی

تلفن: ۸۸۶۶۵۷۲۸

قیمت: ۱۴هزار تومان

کد خبر 466981

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha